اهانت به مراجع، یعنى انقطاع ولایت‏

 

و من یک نصیحت مى‏کنم به بچه‏هاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمده‏اند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر «3» کلمه‏اى به یک نفر از

______________________________
(1)- آقاى گلپایگانى (از مراجع تقلید) پس از دستگیرى امام، همراه دیگر علما و مراجع که به عنوان اعتراض به تهران هجرت کرده بودند نرفتند و در قم ماندند.

(2)- دفاع.

(3)- پاره، بخش. در اینجا به معناى کوچکترین.

صحیفه امام، ج‏1، ص: 307

مراجع اسلام، شطر کلمه‏اى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى ولایت منقطع‏ مى‏شود. کوچک فرض مى‏کنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مى‏کنید؟ اگر به واسطه بعضى از جهالتها لطمه‏اى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبه‏تان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مى‏شود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم. من مى‏دانم، من مى‏دانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد مى‏خواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد

ما خودمان را باید فدا کنیم براى اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم براى اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه. «1» اگر براى خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال‏] آمال و آرزو باشیم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر مى‏شود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کرده‏اند، اینها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمى‏شود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچه‏ها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن‏ «2» بر یک جامعه اسلامى است.




      


1- هشام بن سالم گفت: امام صادق (ع) فرمود: از پدرم شنیدم و او از پدرش شنید که مردى نزد امیر المؤمنین (ع) از جاى برخاست و به او گفت: یا امیر المؤمنین! پروردگارت را با چه چیزى شناختى؟

فرمود: با به هم خوردن عزم و اراده و شکسته شدن همّت، هر گاه که چیزى را قصد کردم، خدا میان من و قصدم حایل شد و من چیزى را اراده کردم ولى قضاى الهى با آن مخالفت نمود، پس دانستم که سامان دهنده کارها کسى غیر از من است. آن شخص گفت: چگونه سپاس نعمت‏هاى خدا را به جاى آوردى؟ فرمود: به بلایى توجه کردم که از من دور کرده و دیگرى را به آن مبتلا ساخته است، پس دانستم که به من نعمت داده و سپاسگزارى کردم. آن شخص گفت: براى چه ملاقات او را دوست دارى؟

فرمود: وقتى دیدم که او دین فرشتگان و پیامبران و انبیاى خود را براى من برگزیده، دانستم که کسى که مرا این گونه گرامى داشته، مرا فراموش نمى‏کند، پس ملاقات او را دوست داشتم.




      
   1   2      >





مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ   |   Designed By Ashoora.ir